کاش میشد آدم دو تا بودیکی کسی که دارد راه می رود،
حرف می زند و نفس می کشد آن یکی کسی که از بالا نگاهش میکند اینطوری دیگر مجبور نبودی، خودت را از نگاه دیگران ببینی و در نگاه و چهره ی آنها بخوانی که چطور بوده ای ؟ گل کاشته یا گند زده ای؟گل که نکاشتم حتما فقط امیدوارم گند نزده باشم.راستی چرا آدمها کلمه کم نمی آورند در جلسات؟من یا دلم میخواهد نامرئی شوم که کسی مرا نبیند و نظرم را بپرسد یا اینکه کسی یادش نیاید من که بودم و چه گفتم؟انگار دنبالم کرده اند، تند و شتابزده و بی مقدمه و موخره، حرفهایی میزنم که از طرز نگاه کردن مخاطبانم، حس میکنم چیزی نفهمیده اندامروز جلسه شورای حقوقی بود، مدیران خیلی شرکتها بودند، آرام و مسلط حرف می
زدند..فارغ از محتوای کلامشان، با آرامش و مسلط بودند....خاله هما میگفت باید کلاس بروی تمرین کنی راست میگوید برای سخنوری، باید تمرین کنی.مامان چقدر زحمت کشید و به زور مجبورمان کرد سر صف مقاله بخوانیم و نمایش اجرا کنیم، تا اضطراب اجتماعی مان بریزد.ریخت؟ نریختآقای مشاور در مطلبی نوشته بود، قرار نیست ما مثل آقای سخنگو حرف بزنیم، همین که بتوانیم منظورمان را به شیوایی بیان کنیم بایستی شاد باشیم...راست می گویندنباید خودم را سرزنش کنم، چندان هم بد نبودم. برای دفعات بعد تمرین میکنم دفترچه ممنوع...
ما را در سایت دفترچه ممنوع دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : soofiia بازدید : 46 تاريخ : دوشنبه 25 بهمن 1400 ساعت: 1:51